جدول جو
جدول جو

معنی روی در - جستجوی لغت در جدول جو

روی در
(دَ)
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار. حدود از شمال به دهستان درزوسایبان، از شمال خاوری به شهرستان سیرجان و از جنوب خاوری به شهرستان بندرعباس و از باختر به دهستان حومه لار. آب آن از چشمه و باران و محصول عمده آنجا غلات و خرما و دارای 9 پارچه آبادی و حدود 2500 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه از زمین بروید و سبز شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن، رشد کردن بعضی از اجزای بدن مثلاً روییدن مو، کنایه از بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر مثلاً از گردنش سری دیگر رویید، کنایه از به وجود آمدن، ایجاد شدن، رویاندن، پروردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی زرد
تصویر روی زرد
زرد چهره، کنایه از شرمسار، شرمنده، خجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییده
تصویر روییده
رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزی ده
تصویر روزی ده
آنکه به همۀ جانداران رزق وروزی می دهد، رازق، رزاق، روزی دهنده، از نام ها و صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوی دل
تصویر قوی دل
دلیر، پردل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی درهم کشیدن
تصویر روی درهم کشیدن
چین بر چهره و ابرو افکندن، رو ترش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی در روی
تصویر روی در روی
برابر هم، روبارو، رویاروی، رو در رو، رو به رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
جمعاً، کلاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوی دار
تصویر بوی دار
دارای بو، آنچه دارای بو باشد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دی)
غیبت و رحلت. (ناظم الاطباء) (از استنگاس)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
روبرو. مقابل. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به روبرو شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده مرکز دهستان روی در بخش بستک شهرستان لار. سکنۀ آن 1116 تن و آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَلْ لُ کَ دَ)
پنهان شدن. مختفی گشتن. روی برتافتن. (یادداشت مؤلف) : رسول گفت یا فاطمه... این نه آن کس است که روی از وی درکشند. (قصص الانبیاء ص 243). (حقه) به خزانه دار شاه سپرد و روی درکشید و پنهان شد. (نزهت نامۀ علایی).
برون رفت و روی از جهان درکشید
چو عنقا شد از بزم شه ناپدید.
نظامی.
به نفرت ز من درمکش روی سخت.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
متواضع. متبسم. ملایم. حلیم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)
لغت نامه دهخدا
(دَ یِ)
رودربایستی. رودرواسی. شرم حضور. مأخوذ به حیا شدن. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
آنکه یا آنچه کوه را بدرد کوه شکاف: نوک سنان کوه در سینه دوز او از بازوی سپهر کمانکش سپر گشاد. (جوامع الحکایات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوی دل
تصویر قوی دل
پر دل و نترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
سر زدن از زمین، سبز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی آور
تصویر روی آور
رو کننده توجه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی دست
تصویر روی دست
مکر و فریب و نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
جمعا مجموعا، چیزی بالای چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
آنکه آلات رویین سازد صفار، آنکه ظروف فلزی را سفید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح دار
تصویر روح دار
جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی در بایستی
تصویر روی در بایستی
شرم حضور، ماخوذ، بحیا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی در روی
تصویر روی در روی
روبرو مقابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
((دَ))
نمو کردن، رشد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
((یِ هَ))
جمعاً، مجموعاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
((گَ))
کسی که ظروف رویین می سازد، کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی آور
تصویر روی آور
متوجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
مجموعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
Sprout
دیکشنری فارسی به انگلیسی